دیروز بازهم تک و تنها جاده ها را میگشتم
خیابانهای خالی و خیس باران
اشک در چشمانم و ناله های قلبم ! اما نتوانستم فراموشت کنم
نتوانستم فراموشت کنم ! نتوانستم ! کاش درکم کنی !
میگفتی سهل باشد که فراموشت کنم! میگفتی اما آتش خواهم گرفت !
اگر اینقدر ساده است ، پس تو بیا و فراموشم کن ! ولی از من نخواه آن را !
اشک در چشمانم و ناله های قلبم ! اما نتوانستم فراموشت کنم
نتوانستم فراموشت کنم ! نتوانستم ! کاش درکم کنی !
ببین که سالهای رفته از هر دوی ما بسیار چیزها گرفته است !
زمانی که تو برای خود لانه ی تازه میساختی ، مرا تکه تکه میکرد !
اشک در چشمانم و ناله های قلبم ! اما نتوانستم فراموشت کنم
نتوانستم فراموشت کنم ! نتوانستم ! کاش درکم کنی !
میگفتی سهل باشد که فراموشت کنم! میگفتی اما آتش خواهم گرفت !
گر اینقدر ساده است ، پس تو بیا و فراموشم کن ! ولی از من نخواه آن را !
اشک در چشمانم و ناله های قلبم ! اما نتوانستم فراموشت کنم
نتوانستم فراموشت کنم ! نتوانستم ! کاش درکم کنی !