به من بگو؛ اوه! به من بگو که چطور باهاش کنار بیام و روبهراهش کنم؟ این کیه درون من؟
توی این دنیای ویرون، دنیای از بین رفته، بدون اینکه ببینی و درکش کنی،
میخندی
من خیلی داغونم، نفسم حبس شده
حتی حقیقت حالمو بهتر نمیکنه؛ پس منجمدش میکنم!
شکننده، شکست ناپذیر؛ آشفته، سرسخت
وقتی پیدات کردم، شوکه شدم
توی این دنیای برزخی و پر فراز و نشیب من کمکم کمیاب و ناپیدا میشم
دنبال (مثل) من نگرد؛ به من نگاه نکن
ای کاش که توی دنیای رؤیاهای یه کس دیگه بهت آسیبی نزنم
فقط کسی رو که هستم به خاطر داشته باش
خود کامل و واقعی منو
گرفتار تنهاییای که بیوقفه گسترده میشه
درگیر خاطرهی لبخندی معصومانه
اسیر میشم و نمیتونم از جام حرکت کنم و ادامه بدم
وقتی دارم سر از کار دنیا درمیارم!
من کاملاً عوض شدم، دیگه نمیتونم اون آدم سابق باشم
هر دو به هم گرفتار و در آغوش هم بودن؛ زوجی که نابود شد
شکننده، شکست ناپذیر؛ آشفته، سرسخت
من این زیبایی رو از بین نمیبرم
توی این دنیای برزخی و پر فراز و نشیب من کمکم کمیاب و ناپیدا میشم
دنبال (مثل) من نگرد؛ به من نگاه نکن
قبل از اینکه آینده کاملاً ویرونشده سر برسه، اسیر چاه انزوایی شدم که کس دیگهای برام کنده بود!
به کسی که هستم، فکر کن
به خود کامل و واقعی من
فراموشم نکن، فراموشم نکن، فراموشم نکن، فراموشم نکن!
این بیثباتی منو فلج کرده
توی بهشتی که باثباته
کسی رو که هستم، به یاد بیار
به من بگو؛ به من بگو که آیا کسی درون من هست؟