عاشقان! من سست پیمان نیستم
ترک کردم گر که یار خویش را
دوستان، یک لحظه از من بشنوید
تا بگویم حال زار خویش را
روزگاری بهر یاری بی وفا
صرف کردم روزگار خویش را
خوب چون در عاشقی کارم بساخت
رفت و آخر کرد کار خویش را
رفت و پیدا کرد یار دیگری
برد از خاطر قرار خویش را
من نکردم ترک زین سنگین دلی
دلبر ناسازگار خویش را
بلکه چون او دیگری را داشت دوست
سخت دیدم کار و بار خویش را
دیدم از این پس بباید در جهان
دوست دارم یارِ یار خویش را
چون نمی گنجید در یکدل دو مهر
ترک کردم پس نگار خویش را
عاشقان! من سست پیمان نیستم
ترک کردم گر که یار خویش را