نگاهش می کردم که لبخند بر لب داشت
و از زندگی می گفت
حال می توانستم به خواب روم
شبی بر شانه اش
شبی بر شانه اش
او را آرام و آسوده می خواهم
او را به همین سادگی می خواهم
دلم می خواست که خودش را رها می کرد
شبی بر شانه ام
شبی بر شانه ام
لبخندم را تقدیمش می کنم
و همینطور تمام فریاد هایم را
و او بی آنکه کلامی بر لب آورد، به من هدیه می دهد
بی باکی نگاهش را
ببینید
به همین سادگی
آه دوستش دارم
آه دوستش دارم
وقتی برایش پیانو می نوازم
موهایش کمرگاهم را نوازش می کند
موسیقی ام را به او هدیه می کنم
شبی بر شانه اش
شبی بر شانه اش