می توان عشق را در چشمان رهگذری جستجو کرد
در مرمر آن تنی که لمس می کنیم . در دل شبهای ابریشمین، با تمام وجود
می بایست عشق را جستجوکنیم ، این ابتدایی ترین نیاز را ، می دانی
که در دنیا هیچ مهم دیگری وجود ندارد ، این حقیقت است و چیزی دیگری [جز]عشق معنایی ندارد
می توان عشق را به یک یا هزاران روش جستجو کرد . بی هیچ شتابی
گویی که هیچ کار دیگری [برای انجام دادن] نداریم
می بایست عشق را جستجوکنیم تا شیشه های سرد شیر ، تا زندگی های جهنمی مان را نجات دهیم
این بر سنگی حک گشته است ،اما گاهی
عشقی شگرف به سراغمان می آید
و ما را به سفری بی بازگشت می برد
بی هیچ بهانه ای ، بی هیچ چون و چرایی
و اینک اینجاست عشق شگرف
همانی که همیشه در رویایش بودیم
همانی که همیشه در رویایش بودیم
ما به عشق نیازمندیم ، اهمیتی ندارد زشت هستیم یا زیبا ، یا چه جایگاه اجتماعی داریم
یا از چه تبار و ریشه ای هستیم
ما همچون نفس کشیدن به عشق نیاز داریم
و عشق آنجاست همان جایی که در انتظارش نیستم ، همانجایی که دل یکدیگر را می شکنیم
گاهی بی هیچ امیدی عشق می ورزیم
بی هیچ برگ برنده ای ، بی هیچ بختی [برای پیروزی]، به زانو در آمده
گاهی عشق می ورزیم بسان کشتی شکستگان ، می دانی
بسان طلسم شدگان ، این حقیقت است ، بخت ما در همین جاست،
وگاهی
عشقی شگرف به سراغمان می آید
و ما را به سفری بی بازگشت می برد
بی هیج بهانه ای ، بی هیچ چون و چرایی
و اینک اینجاست عشق شگرف
همانی که همیشه در رویایش بودیم
همانی که همیشه در رویایش بودیم
هنگامی که عشق را می یابیم همچون صفحه ای سفید است
می بایست همانگونه که می خوانیمش [این صفحه ی سفید را ]پر کنیم
نگاه کن ، نگاه کن
عشقی شگرف به سراغمان می آید
و ما را به سفری بی بازگشت می برد
بی هیج بهانه ای ، بی هیچ چون و چرایی
و اینک اینجاست عشق شگرف
همانی که همیشه در رویایش بودیم
همانی که همیشه در رویایش بودیم