امروز من نمی خواهم
که مردم را دور و بر خودم ببینم
همه ی درها را بسته ام
امروز "نه" میگویم
به همه ی آنهایی که دست به سرم میکنند
آنهایی که همه روزه حقیقت را وارونه جلوه میدهند
من با تو - اینجا -تنها هستم
و خطری که وجود دارد را
دور خواهیم راند
من با تو - اینجا -تنها هستم
می خواهم انجامش بدهم پیش از آنکه
آسمان در اتاق واژگون شود
بگذار تنها درکشم
لحظه ای آرامش را
این یک جرعه هوای ناب که هست را
تنها می خواهم خود را پیشکش کنم
به احساساتی که برایم گرامیترینند
بویژه اگر برای تو باشند
بگذار تنها درکشم
این لحظه ی آرامش را
تا در ژرفنای وجودم حسّش کنم
امروز که حتی رویاها هم بر زمین می نشینند
و بال هایشان را می بندند
چون هنگام پرواز نیست
شهر از روی تپه بنگر
گویی یک باله ی شنای غول پیکر است
با تمام آن نورها
حتی اگر این یک بازی نباشد
ما همه سنگ های مرمری هستیم
که در رقص دیوانه واری جنب و جوش می کنیم
بگذار تنها درکشم
لحظه ای آرامش را
این یک جرعه هوای ناب که هست را
تنها می خواهم خود را پیشکش کنم
به احساساتی که برایم گرامیترینند
بویژه اگر برای تو باشند
بگذار تنها درکشم
این لحظه ی آرامش را
دور از هر جنگی که حتی تو هم نمی خواهی
از تندباد ایماژها
و نشر و پراکندگی های متعدد جوهر مسموم اطراف ما
چنین لحظه ای
چه کسی میداند چه هنگام باز خواهد گشت؟
چنین لحظه ای
کاش همیشه باقی بماند...(واقعا می خواهم این همیشگی باشد)
بگذار تنها درکشم
لحظه ای آرامش را
این یک جرعه هوای ناب که هست را
تنها می خواهم خود را پیشکش کنم
به احساساتی که برایم گرامیترینند
بویژه اگر برای تو باشند
بگذار تنها درکشم
این لحظه ی آرامش را
تا در ژرفنای وجودم حسّش کنم
امروز که حتی رویاها هم بر زمین می نشینند
و بال هایشان را می بندند
چون هنگام پرواز نیست....