دو کادیلاک مشکی مغرورانه در حال حرکتند
چراغهاشون وسط روز، روشن و درخشانه
یکی از کادیلاکا، واسه زنشه
اون یکی واسه زنیه که شبا عاشقش بود
اون دوتا کادیلاک مشکی اولین بار بود که همدیگه رو میدیدن
کر:
و کشیش گفت که او مرد خوبی بوده
و برادرش گفت که او دوستی خوب بوده
اما دو زن سیاهپوش، زحمت گریه به خودشون ندادن
بای بای، بای بای
اونا یکی یکی اومدن و یه گل رز انداختن تو قبر
و یه مشت خاک ریختند به عمق زمین
اون مرد تنها کسی نبود که چیزی برای مخفی کردن داشت
بای بای، بای بای، بای بای
دوتا کادیلاک مشکی، دوتا کادیلاک مشکی
دوماه قبل این ماجرا زنش به شمارهای که تو تلفن همسرش پیدا کرده بود زنگ زد
زن فهمید که مرد، خیلی وقته که به جفت اونا داشته دروغ میگفته
اونا تصمیم گرفتن که مرد نباید قِسِر در بره بعد کاری که با اونا کرده
دوتا کادیلاک مشکی منتظر فرصت مناسبی بودن، فرصتی مناسب
کر:
و کشیش گفت که او مرد خوبی بود
و برادرش گفت که او دوستی خوب بود
اما دو زن سیاهپوش، زحمت گریه به خودشون ندادن
بای بای، بای بای
اونا یکی یکی اومدن و یه گل رز انداختن تو قبر
و یه مشت خاک ریختند به عمق زمین
اون مرد تنها کسی نبود که چیزی برای مخفی کردن داشت
بای بای، بای بای، بای بای
میان قطعه:
این اولین و آخرین باری بود
که اونا رو در رو همدیگه رو دیدن
اونا لبخندی شرورانه به هم زدن
و دور شدند
و رازشونو تو قبر گذاشتن
کر:
و کشیش گفت که او مرد خوبی بود
و برادرش گفت که او دوستی خوب بود
اما دو زن سیاهپوش، زحمت گریه به خودشون ندادن
بای بای، بای بای
اونا یکی یکی اومدن و یه گل رز انداختن تو قبر
و یه مشت خاک ریختند به عمق زمین
اون مرد تنها کسی نبود که چیزی برای مخفی کردن داشت
بای بای، بای بای، بای بای
Yeah, yeah, yeah, yeah...