به اندازه ی کافی به شروع یک جنگ نزدیک شده ایم
تمام چیزی که دارم روی زمین است
فقط خدا می داند که برای چه می جنگیم
هر چیزی که میگویم،تو همیشه بیشترش را میگویی
نمیتوانم با تردید های تو کنار بیایم
زیر شست تو،نمیتوانم نفس بکشم
پس،نمیخواهم اجازه دهم که آنقدر به من نزدیک شوی که آسیب برسانی
نه،نمیخواهم نجاتت دهم،تنها میخواهی ترکم کنی
نمیتوانم به تو چیزی را که فکر میکنی به من داده ای بدهم
زمان خداحافظی با تردید ها فرا رسیده
با تردید ها
زیر آسمانهای شکار شده میبینم
جایی که عشق گم میشود،جایی که روح تو پیدا میشود
در برابر صدها طوفان برای ترک تو با شجاعت مقاومت کردم
هر چه تلاش کنی،هرگز نخواهی توانست مرا به زانو در آوری
نمی توانم با تردید های تو کنار بیایم
زیر شست تو،نمیتوانم نفس بکشم
پس،نمیخواهم اجازه دهم که آنقدر به من نزدیک شوی که آسیب برسانی
نه،نمیخواهم نجاتت دهم،تنها میخواهی ترکم کنی
نمیتوانم به تو چیزی را که فکر میکنی به من داده ای بدهم
زمان خداحافظی با تردید ها فرا رسیده
با تردید ها
دفعه ی دیگر شجاع تر خواهم بود
ناجی خودم خواهم بود
هنگامی که رعد مرا می خواند
دفعه ی دیگر شجاع تر خواهم بود
ناجی خودم خواهم بود
روی پاهای خودم می ایستم
پس،نمیخواهم اجازه دهم که آنقدر به من نزدیک شوی که آسیب برسانی
نه،نمیخواهم نجاتت دهم،تنها میخواهی ترکم کنی
نمیتوانم به تو چیزی را که فکر میکنی به من داده ای بدهم
زمان خداحافظی با تردید ها فرا رسیده
با تردید ها