Turning round [Persian translation]

پرواز کردن،فکر می کردم هرگز یاد نخواهم گرفت که پرواز کنم

فکر می کردم تمام زندگی ام را در تلاش کردن خواهم گذراند

برای پرواز کردن که هنر باستانی نگه داشتن یک پا بر

زمین است

دروغ گفتن،فکر می کردم هرگز نمی توانم دروغ نگویم

فکر می کردم همه ی آن را با آه کششیدن از دست می دهم

زیرا دروغ گفتن همان هنر باستانی پنهان کردن کلماتی است که هرگز نباید فهمیده شوند

گریه کردن،فکر می کردم هرگز گریه ام متوقف نخواهد شد

فکر می کردم همیشه رویای مردن خواهم داشت

زیرا گریه کردن همان هنر باستانی جاری کردن رودها بر زمین است

آه،مردن،فکر می کردم هرگز نخواهم دید که بمیرم

فکر می کردم تمام زندگی ام را پرواز خواهم کرد

زیرا مردن هنر باستانی نگاه داشتن بازگشتن یک دنیاست

حسرت خوردن،فکر می کردم هرگز نمی توان حسرت نخورم

فکر می کردم همیشه گریان خوام بود

زیرا حسرت خوردن هنر باستانی با اندون نفس کشیدن در همه جاست

و تلاش کردن،فکر می کردم همیشه تلاش خواهم کرد

فکر می کردم می توانم خودم را از دروغ نگه دارم

زیرا تلاش هنر باستانی اثبات گرد بودن دنیاست

آه پرواز کردن،آه آه،دروغ گفتن،آه آه

گریه کردن،آه آه،حسرت خوردن،آه آه

تلاش کردن،آه آه،و مردن،آه آه

زیرا مردن هنر قدیمی رشد گل ها بر زمین است،بله

این است...