مانند کسی که طناب در حال پاره شدن را میکشد، میکشد و میکشد و میکشد
بی اعتنا کمی بیشتر میکشد
چشم هایش را هنوز نگشوده تا نبیند
گویا هوا از جنس شیشه است
هر لحظه امکان داره بشکند و خرد شود
حتی اگر عجیب به نظر برسد میخواهم تو را بخورم
هوا از جنس شیشه است
اگر عجیب به نظر میرسد هم
میخواهم تو را قورت بدهم
از له شدن و خرد شدن در گوشه آن دهان ابایی ندارد
به مثابه موجی که تنش را تسلیم صخره میکند
بر پرتگاه دست های ابدیت
آن دست ها به قدری بزرگ هستند که میتوانند همه سیاره تو را در آغوش بکشند
تو اکنون اینجا نیستی
من اکنون اینجا نیستم
لکن سکوت شیواترین شیوهٔ دروغ گفتن است
تو الان اینجا نیستی
من الان اینجا نیستم
ولی سکوت شیواترین شیوهٔ دروغ گفتن است
سکوت تو در سکوت من زندگی میکند
و جایی در کالبد من سکنی گزیده بود
مقداری از عطرت
سکوت تو در سکوت من مسکن دارد
و جایی در چشمان من روزگار میگذراند
مقداری درد
الان تو اینجا هستی
اکنون من اینجا هستم
مرا در آغوش بکش تا دوباره فکرم را به تو مشغول کنم
اکنون تو اینجایی
الان من اینجایم
در آغوشم بگیر تا باز به تو فکر کنم
سکوت تو در سکوت من زندگی میکند
و جایی در کالبد من سکنی گزیده بود
مقداری از عطرت
سکوت تو در سکوت من مسکن دارد
و جایی در چشمان من روزگار میگذراند
مقداری درد
سکوت تو در سکوت من زندگی میکند
و جایی در کالبد من سکنی گزیده بود
مقداری از عطرت
سکوت تو در سکوت من مسکن دارد
و جایی در چشمان من روزگار میگذراند
مقداری درد
هوا از جنس شیشه است
اگر عجیب به نظر میرسد
اگر لبانم مشغول صحبت کردن هستند باز هم
میخواهم تو را قورت بدهم