تو به من وعده دادی
و من آنرا باور کردم
تو خورشید و یک رنگین کمان را در زمستان به من وعده دادی
تو به من ماسه های طلایی را وعده دادی، در عوض من فقط یک کارت پستال گرفتم
تو آسمان، زمین و یک زندگی آکنده از عشق را به من وعده دادی
تو قلبت و لبخندت را به من وعده دادی، ولی من فقط اخمهایت را
دیدم
تو به من وعده دادی
و من آنرا باور کردم
تو به من پگاسوس* را وعده دادی که من هرگز آنرا دریافت نکردم
تو به من طناب آریانه* (ریسمان حیات) را وعده دادی، ولی تو فقط آنرا بریدی
تو به من نت های موتزارت را وعده دادی، نه بشقاب های شکسته را
تو به من وعده دادی که من ملکه تو باشم، من یک گردگیر عصای سلطنتی دریافت کردم
تو به من وعده دادی
و من آنرا باور کردم
تو افتضاح کردی تو - تو ...
تو افتضاح کردی تو - تو ...
من نمیدونم موضوع چیه،
ولی حالا میدونم چرا مردم منو "خانم بد شانس" خطاب میکنن.
تو به من وعده دادی!
تو به من وعده دادی!
تو به من وعده دادی!
تو افتضاح کردی، تو، تو ...
تو افتضاح کردی، تو، تو ...