چشم برهم زن
و من دیگر وجود نخواهم داشت
و امید بسان گوسفندان گرسنه بخواب فرو میرود
اما حداقل گرگها برای لحظه ای سیر خواهند شد
چشم برهم زن
فقط چشم برهم زن
و من برای تو خواهم مرد
و همه چیز همانگونه میشود که برای تو بهتر است
بازوهای من قطع شده اند
شاید من آنگونه بدنیا آمدم که شایسته بذل توجه دیگران باشم
اما در جمع عمومی نام مرا بر زبان جاری نساز
وقتی دیگران از من بدگویی میکنند، باور کن
از من متنفر باش اما از عشق نه!
روزی تو صاحب فرزندانی میشوی که به تو یاد دهند
که انسان های خوب از عشق رنج نمیبرند
وقتی دیگران از من بدگویی میکنند، باور کن
از من متنفر باش اما از عشق نه!