دیده ام که آب را به شراب تبدیل کنی
و دیده ام که دوباره آن را به آب تبدیل کنی
هر شب بر سر میز تو مینشینم
تلاش می کنم، اما نمی توانم با تو سرخوش شوم
ای کاش معاهده ای بود که می توانستیم آن را امضا کنیم
برایم مهم نیست این تپه ی لعنتی از آن چه کسی خواهد شد
همیشه عصبانی هستم و همیشه خسته
ای کاش معاهده ای بود، ای کاش معاهده ای بود
میان عشق تو و عشق من
آه، در خیابان به رقص و پایکوبی مشغولند، سالگرد است!
ما خودمان را برای عشق فروختیم، ولی اکنون آزاد هستیم
به خاطر شبحی که تو را به آن تبدیل کردم متاسفم
تنها یکی از ما واقعی بود، و آن من بودم
از وقتی که رفته ای کلامی به زبان نیاوردم
ولی هر دروغ گویی هم میتوانست این کار را انجام دهد
نمیتوانم سکونی که در جریان است را باور کنم
تو زمین من بودی، امن و امانم
تو آسمانی من بودی
آه، در خیابان به رقص و پایکوبی مشغولند، سالگرد است!
ما خودمان را برای عشق فروختیم، ولی اکنون آزاد هستیم
به خاطر شبحی که تو را به آن تبدیل کردم متاسفم
تنها یکی از ما واقعی بود، و آن من بودم
شنیدم که مار به خاطر گناهش گیج شده بود
فلس های خود را انداخت تا مار درونش را بیابد
اما دوباره زاده شدن همان دوباره زاده شدن بدون پوست است
زهر به همه چیز دخول میکند
ای کاش معاهده ای بود که می توانستیم آن را امضا کنیم
برایم مهم نیست این تپه ی لعنتی از آن چه کسی خواهد شد
همیشه عصبانی هستم و همیشه خسته
ای کاش معاهده ای بود، ای کاش معاهده ای بود
میان عشق تو و عشق من