#مترجم_لاله_زاهدی
پیش از دیدار تو مردی خوشبخت بودم
همه چیز را در اعماق جان خود سرکوب کرده بودم
و در بلوغ خود قدرت سکس را در خود فرونشانده بودم
تنها دو معشوقه داشتم
مذهب و دانش
آه!کشیش بودن و دوست داشتن یک زن
دوست داشتن با همه ی دیوانگی های روحش
در برابر دشواری ها تزلزل ناپذیر بودم
سر فراز و مغرور چون برج کلیسا
سپس تو آمدی چون کرمی
و مرا از درون فرسودی
و بیدار کردی در من آتش یک
آتشفشان کهنه را
آه!کشیش بودن و دوست داشتن یک زن
دوست داشتن با همه ی دیوانگی های روحش
من روزگار را به دور از زنان می زیستم
جانم را به تازیانه کشیده ام ( کنایه از ریاضت کشیدن)
تا در دل شب
بارقه ی نوری پیدا شد
که نیایش م را آشفت
پنجره را گشودم
روز بیدار شده بود برای
دیدار حضور تو
آه!کشیش بودن و دوست داشتن یک زن
دوست داشتن با همه ی دیوانگی های روحش
مرا با یک دست نوازش کن
و با دست دیگر شکنجه ده
بگذار تاوان گناهم را بدهم
جهنمی که تو بروی من نیز خواهم آمد
که آنجا بهشت من است
آه!کشیش بودن و دوست داشتن یک زن
دوست داشتن با همه ی دیوانگی های اش 2