بادیست که تار مویی را
از جا بلند می کند
طلوع روزیست
لبخندیست در گوشه چشمان
سلامیست به رهگذری که
دیگر او را نخواهیم دید
کودکیست که
دوان دوان از عرض خیابان عبور می کند
اندکی چوب که می سوزند
کلماتی از تکرار یک ترانه
ساعتیست که به عقب بر میگردانیم
وقتی پاییز از راه می رسد
درخشش گل سرخیست
در میانه ی باغ
زندگی تمام این چیز هاست
به وجود آمده از همین بی اهمیت های کوچک
رفتن یک دوست
فصل هایی که باز می گردند
صدایست در دل شب
که زمزمه می کند دوستت دارم
دستی ست که می گذاریم
در دست دیگری
زندگی تمام این چیز هاست
به وجود آمده از همین بی اهمیت های کوچک
قلبی ست که با انگشت
بر شیشه پنچره کشیده شده
رویاییست شکسته
و رویای دیگری که متولد گشته است
گفتن جمله تولدت مبارک
هر سال به تو
درخت بلوطی ست
جلوی خانه پدر بزرگ
چشیدن شرابی ست
جلوی درآشپزخانه
نور صبحگاه
کودکانی که نقاشی می کنند
و زمانیست که می گریزد
عشقیست که می رود
صدای بارش باران است
بر سقف خانه
جاده ایست که دنبال می کنیم
شکی ست که بر دوش می کشیم
صدایست در دل شب
که زمزمه می کند دوستت دارم
لبخندیست که به جرات می زنیم
اشکهایست که فرو می بریم
زندگی تمام این چیز هاست
به وجود آمده از همین بی اهمیت های کوچک
صدای توست در دل تاریکی
که زمزمه می کند دوستت دارم
بی بروبرگشت
زندگی چیز مهمیست