زمانی که تو را ترک میکنم اتفاق بدی می افتد
اما من درحال حاضر نمیتوانم به تو فکر نکنم
یک روز زندگی به عقب برمی گردد و منو تو را باهم روبه رو میکند
در آن روز برخورد نمی توانم با تو صحبت کنم
پرسش من بیش از اندازه هست
زمان برای رسیدن منو تو نمیرسد
امان امان!
چرا همیشه مشکلات برای من پیش میاد
و این رنج ها فقط مرا عذاب میدهد
امروز هرچی میپوشم احساس میکنم به من نمی آید
تو از ورود به قلب من ممنوع شدی
من مانند قطرات باران می بارم
و در تاریکی ویژه ای سقوط میکنم
آیا تو برای من هستی یا برای کس دیگری؟
تو از ورود به قلب من ممنوع شدی
من مانند قطرات باران می بارم
و در تاریکی ویژه ای سقوط میکنم
آیا تو برای من هستی یا برای کس دیگری؟
هر روز میلیون ها از سلول های مغز من درحال مردن هستند
محل سکونت تو از تصاویر طلایی آراسته شده
من برای گوش دادن صدای قلب تو میمیرم
و هرشب در حصار قلب تو میمیرم
پرسش من بیش از اندازه هست
زمان برای رسیدن منو تو نمیرسد
امان امان!
چرا همیشه مشکلات برای من پیش میاد
و این رنج ها فقط مرا عذاب میدهد
امروز هرچی میپوشم احساس میکنم به من نمی آید
تو از ورود به قلب من ممنوع شدی
من مانند قطرات باران می بارم
و در تاریکی ویژه ای سقوط میکنم
آیا تو برای من هستی یا برای کس دیگری؟