شب ، عشق و بوسه
خيابان ها و آغوش
جزيره مست است
و عشق رقص در آن قرار دارد
و در پايان جشن
تماشاگر ،غمگين است
نگاه ميکند و رنج ميبيند
من نميدانم او کجاست؟
امواج ، ساحل را ميشويند
و اين جزيره مناسب من نيست
تابستان از تو دور است
به نظر ميرسد شروع را فراموش کرده ايي
به دنبال يک کشتي براي ترک کردن
تا نزديکي تو مي آيند و وقتي اينجا ميرسند
با تمام صدايي که دارم
خواهم گفت که من وجود دارم
خورشيد ، دريا و نور
آفريده خداست
اما من زمستان هستم
و روح من سياه و سفيد است
در چنين شب جادو يي
تمام جهان جشن ميگيرند
اما من شرکت نميکنم
من نميخواهم تو چيزي داشته باشي
امواج ، ساحل را ميشويند
و اين جزيره مناسب من نيست
تابستان از تو دور است
به نظر ميرسد شروع را فراموش کرده ايي
به دنبال يک کشتي براي ترک کردن
تا نزديکي تو مي آيند و وقتي اينجا ميرسند
با تمام صدايي که دارم
خواهم گفت که من وجود دارم
امواج ، ساحل را ميشويند
و اين جزيره مناسب من نيست
تابستان از تو دور است
به نظر ميرسد شروع را فراموش کرده ايي
به دنبال يک کشتي براي ترک کردن
تا نزديکي تو مي آيند و وقتي اينجا ميرسند
با تمام صدايي که دارم
خواهم گفت که من وجود دارم