های !خیابانها ،
شما شاهد هستید که همچون زهر ، پشیمانم
قلبم آتش گرفته است ،
_من به تو معتادم_
در هر چراغ خیابان ، چهره ات برایم مجسم می شود
دستانم به لرزه می افتد
_من به تو معتادم_
هر روز من ، خاکستر میشود ، هر لحظه برای من به قدر یک سال طول می کشد.
آخرین تمنایم از تو ، دادن فرصت دوباره به یکدیگر است .به من بگو : آیا درخواست بزرگی است ؟؟!!!
حتی اگر مجنونم کنی، از آن تو هستم
حتی اگر گدای تو باشم ، متعلق به تو هستم
من به تو خو گرفته ام ... به تو معتادم
تکیه بر پیاده رو ؛
در انتظار تاریکی ام
ابرها ، چهره ات را به تصویر می کشند .
_من به تو معتادم_
هر روزم , خاکستر می شود
هر لحظه برایم به قدر یک سال طول می کشد .
آخرین تمنایم از تو ، دادن فرصت دوباره به یکدیگر است .به من بگو : آیا درخواست بزرگی است ؟؟!!!
حتی اگر مجنونم کنی، از آن تو هستم
حتی اگر گدای تو باشم ، متعلق به تو هستم
من به تو خو گرفته ام ... به تو معتادم