اعتراض دارم به این سرنوشت ظالم
اعتراض دارم به این غمِ بی پایان
به ناز و ادای فلک
به سیلیِ زندگی
به تمامی دردها
اعتراض دارم
به عشقی که نصف و نیمه مونده
به این خنده های امانتی
به مردن ، بدون اینکه زندگی کرده باشم
اعتراض دارم
من همیشه به باختن محکومم؟
من مجبورم که همیشه خُرد و تحقیر بشم؟
به این دروغ و فریب اعتراض دارم
من چه بدهی به این دردا دارم که
یقه ام رو گرفتن ول نمیکنن
مگه من چه مشکلی با خوشبختی دارم که
نمیذارن به دنبال جهنم بگردم (ذاتا زندگیمو جهنم کردن)
اعتراض دارم به سرنوشتم که عوض نمیشه
اعتراض دارم به این شانسِ پر از دردم
به عشق دروغین و ساختگی
به ناز و عشوه ی زندگی
به اینگونه دردها
اعتراض دارم
به چشم های پر از دروغ
به قول هایی که بهشون عمل نشده
به چهره هایی که دوست نیستن (دوستان غیرواقعی)
اعتراض دارم
من همیشه به باختن محکومم؟
من مجبورم که همیشه خُرد و تحقیر بشم؟
به این دروغ و فریب اعتراض دارم
من چه بدهی به این دردا دارم که
یقه ام رو گرفتن ول نمیکنن
مگه من چه مشکلی با خوشبختی دارم که
نمیذارن به دنبال جهنم بگردم