تنها که ميشوم 1 2 3
پرمیکشد فکرم به افق
توان گفتن ندارند واژهها
میدانم نیست نوری
در اتاق ِ بی خورشید
وقتی نباشی تو آنجا، با من
از همه پنجرهها
بِنَما به همه قلب مَرا
روشن از [حضور] تو4
حفط کن در درونَم
پرتوی نوری که
پیچید به تو در خیابان
وقت ِ رفتن است
ندیده هرگز کشورها
با تو، به همراه تو
زندگیمیکنم شان زین پس
[چون] میروم با تو
به کشتیها،بر دریاها
نه، نه، میدانم
نیستند دیگر اکنون
وقت رفتن است
دور که میشوی 5
پرمیکشد فکرم به افق
توان گفتن ندارند واژهها
میدانم
با منی
با منی و ماه ِ من
با منی و خورشید ِ من
با منی، با منی، با من
وقت ِ رفتن است
ندیده هرگز کشورها
با تو، به همراه تو
زندگیمیکنم شان اکنون
[چون] میروم با تو
به کشتیها،بر دریاها
نه، نه، میدانم
نیستند دیگر اکنون
با تو، زنده میکنمشان از نو 6
میروم با تو
به کشتیها،بر دریاها
نه، نه، میدانم
نیستند دیگر اکنون
با تو، زنده میکنم شان از نو
میروم با تو
منَم با تو 7
1. یادداشت ۱ در بخش توضیح نگارنده 2. خوانندهٔ زن3. یادداشت ۲ در بخش توضیح نگارنده 4. یادداشت ۳ در بخش توضیح نگارنده 5. خوانندهٔ مرد 6. خوانندهٔ مرد و خوانندهٔ زن با هم با صدایی که اوج میگیرد7. خوانندهٔ مرد و خوانندهٔ زن با صدایی کامل در اوج