"زمان"
باتیک تاک ساعت ،دقایقی که یک روز راکد رو به وجود می آورن می گذرند
تلف میکنیم وهدر میدیم ساعاتمون رو در یک راه بی برنامه
کارمون لگدزدن به دورو بره تویه خونه کوچیک تو یه تیکه کوچیک اززمین
و صبر میکنیم صبر میکنیم تایه کسی یا یه چیزی پیدا بشه و راه رو به ما نشون بده
خسته از دروغهای بیشمار توی خونه تو نور آفتاب منتظریم که بارون بباره!!!!
تو جوونی و زندگی طولانیی داری و درواقع زمان بسیار برای کشتن...!!!!(کشتن زمان)
وبعد یه روز چشم باز میکنی ومیبینی ده سال رو پشت سر گذاشتی
هیچکی بهت نگفته بود کی باید شروع کنی به دویدن و تو تفنگ استارت رو گم کردی
اما تو هی می دوی و می دوی تا به خورشید برسی اما اون داره فرو میره
دورو برت رو میگردی و میگردی تا دوباره پشت سرت پیداش بشه
غافل از این که خورشید ،همون خورشید همیشگیست و مسیر عبورشم همون مسیر عبور همیشگی
اما تو پیرتر شدی
تنفسات کوتاهتر شدن و کم کم داری به مرگ نزدیک میشی
هرسال داره کوتاهتر میشه و اونطور که بوش میاد هرگز نمیتونی زمان ازدست رفتت رو پیداکنی
وبرنامه ها و آرزوهایی که دیگه یا مقدارشون به صفررسیده و یا شدن یه سری خطوط ناخوانا که
حداکثر نصف یک صفحه رو پر میکنند...
معلق بودن تو یک نومیدی کامل یک راه انگلیسیه!!!
زمان داره میره و آهنگ داره به اتمام میرسه
اما فکر میکنم که حرفهای زیادی برای گفتن دارم.....