بهم ميگي درست ميشه ، درست ميشه
زمان كه بگذره درست ميشه
ميگي خودتو جمع و جور مي كني
جمع و جورش مي كني ، خوب ميشي
بهم بگو تو چي مي دوني؟
چي مي دوني
بهم بگو چطوري مي توني بدوني؟
چطوري مي توني بدوني؟
تا وقتي برات اتفاق نيفته
نمي دوني چه حسي داره ، چه حسي داره
تا وقتي برات اتفاق نيفته
نمي دوني كه نمي تونه حقيقت داشته باشه
نه نمي تونه حقيقت داشته باشه
نميدوني چه حسي داره
بهم ميگي سرتو بالا بگير
سرتو بالا بگير و قوي باش
چون وقتي زمين مي خوري بايد بلند بشي
بايد بلند بشي و به خودت يه تكوني بدي
بهم بگو چطوري مي توني حرف بزني؟
چطوري مي توني حرف بزني؟
چون تا وقتي جاي من نباشي
اين اصلا شوخي نيست
تا وقتي برات اتفاق نيفته
نمي دوني چه حسي داره ، چه حسي داره
تا وقتي برات اتفاق نيفته
نمي دوني كه نمي تونه حقيقت داشته باشه
(چطوري مي توني بدوني؟)
نه نمي تونه حقيقت داشته باشه
(چطوري مي توني بدوني؟)
نميدوني چه حسي داره
تا وقتي دنيات نسوزه و خراب نشه
تا زماني كه به آخرش نرسي ، به آخر خط نرسي
تا زماني خودتو جاي من نذاري
نمي خوام چيزي ازت بشنوم
از تو ، از تو
چون تو نمي دوني
تا وقتي برات اتفاق نيفته
نمي دوني چه حسي داره ، چه حسي داره
تا وقتي برات اتفاق نيفته
نمي دوني كه نمي تونه حقيقت داشته باشه
(چطوري مي توني بدوني؟)
نه نمي تونه حقيقت داشته باشه
(چطوري مي توني بدوني؟)
نميدوني چه حسي داره
تا وقتي برات اتفاق نيفته
برات اتفاق نيفته
برات اتفاق نيفته
برات اتفاق نيفته
برات اتفاق نيفته
برات اتفاق نيفته
تا وقتي برات اتفاق نيفته
نمي دوني چه حسي داره