دو سيگار در زيرسيگاري
عشقم و من در كافه اي كوچك، آنگاه غريبي داخل آمد
و همه چيز اشتباهي پيش رفت
و كنون سه سيگار در زيرسيگاري ست
من او (زن)را تماشا مي كردم كه او (عشقم)را ازم گرفت
و عشق او نيز طولاني تر از مال من نبود
حالا آنها رفته اند
و من تنها نشسته ام
به تماشاي يك سيگاري كه مي سوزد
من او (زن)را تماشا مي كردم كه او (عشقم)را ازم گرفت
و عشق او نيز طولاني تر از مال من نبود
حالا آنها رفته اند
و من تنها نشسته ام
به تماشاي يك سيگاري كه مي سوزد