توی تاریکی قیر گون فرو می رم، قدم زنان در منظره تو
شاخه های شکسته در حالی که حرف می زنم برام جفت پا می گیرن
فقط چون تو حسش می کنی دلیل نمی شه وجود داشته باشه
فقط چون تو حسش می کنی دلیل نمی شه وجود داشته باشه
همیشه یه پری وجود داره که تو رو به غرق شدن فرا می خونه (دستتو دراز نکن، دستتو دراز نکن
از این سنگها فاصله بگیر، بدبخت می شیم (دستتو دراز نکن، دستتو دراز نکن
فقط چون تو حسش می کنی دلیل نمی شه وجود داشته باشه (یه نفر بالای شونه ته
فقط چون تو حسش می کنی دلیل نمی شه وجود داشته باشه (یه نفر بالای شونه ته
اونجا، اونجا
چرا انقدر سبز
و تنها
بهشت تو رو
پیش من فرستاده
ما حوادثیم در انتظار
در انتظار رخ دادن
ما حوادثیم در انتظار
در انتظار رخ دادن
(سایرن ها در اسطوره دخترهایی هستند شبیه پری های دریایی که با آوازشون آدم ها رو گیج و گمراه می کنند)