بر بیابان ِنقشخورده زنجیرهای از بیخانمانها
همه آنچه مانده از گذشتهٔ ما، آن چه شدهایم ما
وقتی پرشکوه بود شاهنشاهیهای ما، رفته از دست حالا
وقت زندگی دادند مردگان به ما و به سررسید زمانمان حالا
پیروزیم کنون، شدهایم بردگان خود
سرزمین ِ امید و شکوه، درکار ساختن گورستان برای شجاعان
دیدهای نوشتهٔ روی دیوار؟
دیدهای آن نوشته را؟
دیدهای سواران به طوفان؟
میتوانی ببینی سواریشان؟ ... میتوانی ببینی سواریشان؟
ندانستیم هرگز جز امیدبستن به هیئت منصفه
نادانی قاضیمان، [متاعی] نداریم برای عرضه جز هیئت منصفه
از هالیوود تا بابل، رسیده جنگ مقدّس به پادشاهی
بر ردّی از غبار و خاکستر،به وقت ِ نابودی آسمان ِ شعلهور
موج ِ تغییر در راه است و ترس ما است از آن
زلزله میآید و نمیخوای بشنوی [حرفی] از آن
بیش ازآن نابینایی که ببنی
دیدهای نوشتهٔ روی دیوار؟
دیدهای آن نوشته را؟
دیدهای سواران به طوفان؟
میتوانی ببینی سواریشان؟
میتوانی ببینی سواریشان را...در کنار ِتو؟