بنشین کنارم،بگو با ما چه کردند
بگو از هر چه منتظر شنیدنش یودم،تا که از رنجهای کهنه ام کاسته شود
به رازهای درونم دسترسی نیست،اما اگر صداقت داشته باشی محرم دل من خواهی شد
اگر درک کنی چه بر سرم آمد،من هم تو را خواهم فهمید
کنارم بنشین،به زیر آسمان بیزار کننده
با گذر از ناگواریها و مصیبتهای زندگی یمان،این بی حسی را با هم قسمت می کنیم
(روزنه امید و تسلی گشوده میشود،اما نور خورشید به درون نمی تابد( قلبهایمان آرام نمیگیرد
زخم کهنه قلب هایمان تازه تر میشود ،اما نور گرما بخشی به درون نمیتابد
نه آفتابی به درون نمی تابد
نه آفتابی نمی تابد
آنچه احساس کردم،آنچه می دانم
گدشته را مرور کردم،همه چیز را آزمودم
پشت در بسته،آیا لایق آن هستی که برویت بگشایم؟
آنچه احساس کردم،آنچه می دانم
خسته و رنجور،تک و تنها ایستاده ام
آیا آنجا(ناجی من) خواهی بود,چرا که من تنها کسی هستم که منتظر توست
و یا تو هم نا بخشوده هستی؟
بیا و کنارم بنشین،(از اعتماد به من)پشیمان نمیشوی
اون دیگه دوستم نداره(بعد فاش شدن راز دلم),اون هنوز عاشقمه,ولی دیگه نمیخواد به من عشق بورزه
اون کنارم نشسته،من رها شدم ولی اون هنوزدر تاریکی ذهنش باقی میمونه
زخم کهنه قلب هایمان تازه تر میشود ،بله اون هنوز خودش رو نبخشیده
آری وقتی من از حس گناه وارستم اما او در تاریکی باقی میمونه
نردید ندارم
آنچه احساس کردم،آنچه می دانم
گدشته را مرور کردم،همه چیز را آزمودم
پشت در بسته،آیا لایق آن هستی که برویت بگشایم؟
آنچه احساس کردم،آنچه می دانم
خسته و رنجور،تک و تنها ایستاده ام
آیا آنجا(ناجی من) خواهی بود,چرا که من تنها کسی هستم که منتظر توست
و یا تو هم نا بخشوده هستی؟
کنارم بنشین،آنچه کردم را بیادم بیاور
حالا که از راز دلم با خبر شدی،از جستجو دست کشیدی
ولی اکنون خورشید را میبینم(مرا همانطور که هستم پذیرفتی),خورشید را میبینم
آری خورشید رامیبینم
آنچه احساس کردم،آنچه می دانم
گدشته را مرور کردم،همه چیز را آزمودم
پشت در بسته،آیا لایق آن هستی که برویت بگشایم؟
آنچه احساس کردم،آنچه می دانم
خسته و رنجور،تک و تنها ایستاده ام
آیا آنجا(ناجی من) خواهی بود,چرا که من تنها کسی هستم که منتظر توست
و یا تو هم نا بخشوده هستی؟
آنچه احساس کردم،آنچه می دانم
گدشته را مرور کردم،همه چیز را آزمودم
پشت در بسته،آیا لایق آن هستی که برویت بگشایم؟
آنچه احساس کردم،آنچه می دانم
آنچه فهمیدم
من کلید صندوقچه قلبم (هرگز رها نبودم)
را برای همیشه تنها به تو سپردم(هرگز خودم نبودم)
چرا که تو نیز نابخشوده(پر درد) هستی
هرگز رها نبودم
هرگز خودم نبودم
چرا که تو نیز نابخشوده هستی