دراز کشیده در آغوش شب
در سایه نور آتش
معلق در این احساس ناپدید شدن
میخوام باهات فرار کنم
پس در کنار راه فرار من رو ملاقات کن
ما باهم فرار شیرینمون رو انجام می دیم
چون تو در عشقت نترسی
خودت رو وقف غمخواری کرده ای
بالاترین حالت هنر
نافذ در صداقتت
صادق در همه نیت هات
جوری که قلب و احساست رو نشون می دی
جوری که قلب من رو در دست گرفتی
دوست تندخوی من
زیر سایبانی از ستارگان
جایی که حقیقت و افکار از هم جدا میشن
در شبکه ای از رویا ها که ما بی شرم هستیم
من میخوام باهات فرار کنم
جایی که نتونن برمون گردونن
ما باهم فرار شیرینمون رو انجام می دیم
چون تو در عشقت نترسی...
برای همینه که عاشقت هستم
چون تو تنها کسی هستی
تنها تو هستی
که من رو وقتی نابود شدم دیده
و بعد ماورای اون رو دیده
چون تو در عشقت نترسی...
من می خوام امشب فرار کنم
همه چیز رو پشت سرم رها کنم
ما باهم فرار شیرینمون رو انجام می دیم
در سایه هایی خارج از دید
مانند اشباحی در ماورا بنفش