زمزمه صبحگاهی
عاشقانی که صمیمانه در آغوش هم
. آرمیده اند
حالا مثل رعد ﺑﻪ ﺟﻨﺐ و
.ﺟﻮﺵ ﺩﺭ میان
،وقتی توی چشمات نگاه می کنم
. تو رو در آغوشم نگه میدارم
و هر حرکتی رو که میکنی ، حس
. میکنم
.صدای تو گرم و لطیفه
عشقی که نمیتوﻧﺴﺘﻢ ﻓﺮاﻣﻮﺷﺶ
. ﻛﻨﻢ
چون
من بانوی تو هستم
.و تو مرد من ﻫﺴﺘﻲ
هروقت که به من روبیاری
.هر کاری که بتونم ، خواهم کرد
.ﺣﺴﻲ ﺷﺒﻴﻪ ﺑﻪ ﺳﺮﮔﺸﺘﮕﻲ ﺩاﺭم
ﺣﺴﻲ ﻛﻪ ﻣﻮﻗﻌﻲ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺁﻏﻮﺵ ﺗﻮ
. ﺁﺭﻣﻴﺪﻩ اﻡ
ﻭﻗﺘﻲ ﺗﺤﻤﻞ ﺷﺮاﻳﻄ ﺩﻧﻴﺎﻱ ﺑﻴﺮﻭﻥ
، ﺑﻴﺶ اﺯ ﺣﺪ ﺳﺨﺖ ﻣﻴﺸﻪ ،
ﺑﻮﺩﻥ ﺗﻮ ﺑﻪ ﻫﻣﻪ ي اﻭﻥ ﺳﺨﺘﻲ ﻫﺎ
. ﺧﺎﺗﻤﻪ ﻣﻴﺪﻩ
گرچه ممکنه یه وقتهایی پیش بیاد
.که بنظر ﺑﺮﺳﻪ خیلی دورم
.هرگز نپرس من کجام
.چون همیشه در کنارت هستم
چون من بانوی تو هستم
.و تو مرد من
هر وقت که به من رو بیاری
هر کاری که بتونم ، خواهم کرد
ما به دنبال چیزی هستیم
.جایی که هرگز اونجا نبوده ام
گاهی دچار ترس و هراس
ولی آماده ام
تا راجع به قدرت عشق
.یادبگیرم
صدای تپش قلبت
واسه م ناگهان این موضوع رو روشن کرد این
،احساس که نمیتونم ادامه بدم
. سالهای نوری ازم دوره
چون من بانوی تو هستم
.و تو مرد من
هروقت که به من روی بیاری
.هر کاری که بتونم ، خواهم کرد
ما به ﺳﻮﻱ ﻣﻘﺼﺪﻱ ﺭﻭاﻧﻪ هستیم
.جایی که هرگز اونجا نبوده ام
گاهی دچار ترس و هراسم
ولی آماده ام تا راجع به قدرت
. عشق یاد بگیرم
مترجم:امیرسعیدجمشیدنژاداوّل