رویایی مه آلود
در یک شب زمینی
از هلال ماه معلق است
ترانه ای بدون صدا در نوری بدون عصر و زمان
در سپیده دمی قریب الوقوع آواز سر میدهد
پرندگان در پرواز در حال صدا زدن در آنجا هستند
جایی که قلب، سنگ ها را به حرکت میندازد
در آنجا قلبم سرشار از اشتیاق است
تماما" بخاطر عشق تو
تابلوی نقاشی روی یک دیوار مارپیچ آویزان شده
و در خزه زمردین جای خوش کرده
چشمها آتش بس اعتماد اعلام میکنند
و بعد مرا به دور دست ها میکشاند
جایی که در عمق هوای گرگ و میش بیابان
شن در انبارهای آسمان ذوب میشود
وقتی تاریکی، خرقه قرمز خود را
مدفون میسازد
و لذا در آنجاست که ادای احترام من ضرورت دارد
سکوت و آرامش شب بدان دست یازیده
و اکنون حرکت تو را حس میکنم
هر نفسی (پر) کامل است
لذا در آنجاست که ادای احترام من ضرورت دارد
سکوت و آرامش شب بدان دست یازیده
حتی فاصله بسیار نزدیک حس میشود
تماما" بخاطر عشق تو
رویایی مه آلود
در یک شب زمینی
از هلال ماه معلق است
ترانه ای بدون صدا در نوری بدون عصر و زمان
در سپیده دمی قریب الوقوع آواز سر میدهد
پرندگان در حال پرواز در حال صدا زدن آنجا هستند
جایی که قلب، سنگ ها را به حرکت میندازد
در آنجا قلبم سرشار از اشتیاق است
تماما" بخاطر عشق تو