تمام چیزهای مدرن
مانند اتومبیل ها و همانند آنها
همواره وجود داشته اند
آنان تنها در کوهی چشم براه بودند
تا هنگام مناسب از راه برسد
و به صداهای گوش خراش
دایناسورها و مردمی که
آن بیرون خوش می گذراندند گوش می کردند
کاهیییی
هیچکس زیاد به ما توجه نمی کند
کاهیییی
آفتاب غروب می کند
کاهیییی
هیچکس توان این را ندارد تا بهترینم را از من بیرون بکشد
آفتابی است، هنگامی که او
دمی زندگی بخش بر من می دمد
او مرا گاز می گیرد
او مرا گاز می گیرد
آری، او به من نزدیک می شود
من را دنبال می کند
بردباری می کند
و به سویم پرواز می کند
تمام چیزهای مدرن
همواره وجود داشته اند
آنان تنها چشم براه بودند
تا بیرون آمده
و تکثیر کنند
و قدرت را در دست گیرند
اکنون نوبت آنهاست
کاهیییی
هیچکس زیاد به ما توجه نمی کند
کاهیییی
آفتاب غروب می کند
کاهیییی
هیچکس توان این را ندارد تا بهترینم را از من بیرون بکشد