یاد ایامی که در گلشن فغانی داشتم
در میان لاله و گل آشیانی داشتم
گرد آن شمع طرب می سوختم پروانه وار
پای آن سرو روان اشک روانی داشتم
آتشم بر جان ولی شکوه لب خاموش بود
عشق را از اشک حسرت ترجمانی داشتم
درد بی عشقی ز جانم برده طاقت
ورنه من داشتم آرام، تا آرام جانی داشتم
چون سرشک، از شوق بودم، خاکبوس درگهی
چون غبار، از شکر، سر بر آستانی داشتم
گرد آن شمع طرب می سوختم پروانه وار
پای آن سرو روان، اشک روانی داشتم
بلبل طبعم کنون باشد ز تنهایی خموش
نغمه ها بودی مرا تا همزبانی داشتم
یاد ایامی که در گلشن فغانی داشتم
در میان لاله و گل آشیانی داشتم