از پله ها بالا می رفتیم , از گذشته ها صحبت می کردیم
اگرچه من نمی فهمیدم , ولی او میگفت من در گذشته دوست او بوده ام
صحبت کردن رودررو با او ,برام عجیب بود
به من گفت گمان میکردم تو سالها قبل در تنهایی مرده ای
آه نه, من نبودم
من هرگز کنترلمون رو از دست نداده ام
تو در مقابل مردی هستی که جهان را فروخت
خندیدم و باهاش دست دادم و به خانه برگشتم
سالهاست که سرگردان به دنبال مزرعه و زمین هستم
به میلیونها نفر در ایجا با شگفتی خیره شده ام
زیرا ما سالهای سال پیش از این میباست میمردیم
کی میدونه ؟ من نمیدونم
من هرگز کنترلم را از دست ندادم
تو در مقابل مردی هستی که جهان را فروخت
من هرگز کنترلم رو از دست نداده ام
تو در مقابل مردی هستی که جهان را فروخت