و سخت ترین قسمت،
وقتی بود که اجازه دادم بری و هیچ کاری هم نکردم
اون لحظه، سخت ترین لحظه بود
و عجیب ترین چیز،
این بود که منتظر بودم زنگ بزنی
این عجیب ترین چیز بود
می تونم حس کنم،
این تلخی و شیرینی که در دهانم هست
ابر های نفره ای آسمان را خط کشی می کنند
و من،
آرزو دارم که می توانستم این مشکل را حل کنم
و سخت ترین قسمت،
وقتی بود که اجازه دادم بری و هیچ کاری هم نکردم
تو واقعا قلب منو شکستی
تلاش کردم که ترانه ای بخوانم
اما نمی توانستم به چیز دیگری فکر کنم
و اون سخت ترین قسمت بود
می تونم حس کنم،
این تلخی و شیرینی که در دهانم هست
ابر های نفره ای آسمان را خط کشی می کنند
و من،
و من،
متعجب شده ام که همه ی این ها درباره ی چیست
متعجب شده ام که همه ی این ها درباره ی چیست
هر چیزی که می دونم اشتباهه
هر کاری که می کنم، به نظر می آید که خام بوده ام
و همه چیز در هم ریخته شده
و این سخت ترین قسمته!