تو از خواب بلند ميسي
ميبيني كه دنيا ميچرخه
ميلرزي
احساس سرافكندگي ميكني
قلبت تند تند ميزنه
خون رو به سرت پمپ ميكنه
يه روز ديگه براي جنگيدن
زير آفتاب كوير دعا ميخوني
و يه تفنگ پر داري
تو هر كلمه رو كه پدرت گفت
به خاطر مياري
از دردسر دوري كن
و با خودت صادق باش
تو مثل يه سگ كار خواهي كرد
يه خانواده به وجود مياري
و زندگي خوب خواهد بود
ولي اگه زنده اش كني، روي ستاره ها نوشته شده
خوبي جوونمرگ ميشه
ممكنه فردايي نباشه
در هنگام غم و درد
به خدا توكل ميكنيم
خوبي جوونمرگ ميشه
شعله براي هميشه خواهد سوخت
و هيچكس نام تو را نخواهد دانست
پسرها رو به خانه برگردون
دوباره به خانه
وقتي كه بمب در كنار جاده منفجر شد
در خيابانهاي اميد
روز آرومي بود
مثل صداي شكستن فلز بود
شيشه جلويي ماشين پر از خون بود
هيچ دشمني ديده نميشد
مثل يه صحنه در حال گذر سينما بود
اين زندگي توئه
خوبي جوونمرگ ميشه
ممكنه فردايي نباشه
در هنگام غم و درد
به خدا توكل ميكنيم
خوبي جوونمرگ ميشه
شعله براي هميشه خواهد سوخت
و هيچكس نام تو را نخواهد دانست
پسرها رو به خانه برگردون
دوباره به خانه
تو هر كلمه رو كه پدرت گفت
به خاطر مياري
از دردسر دوري كن
و با خودت صادق باش
زير آفتاب كوير دعا ميخوني
و يه تفنگ پر داري
خوبي جوونمرگ ميشه
ممكنه فردايي نباشه
در هنگام غم و درد
به خدا توكل ميكنيم
خوبي جوونمرگ ميشه
شعله براي هميشه خواهد سوخت
و هيچكس نام تو را نخواهد دانست
پسرها رو به خانه برگردون
دوباره به خانه