تو برای من...
مثل یک قسمت از استخوان بندی بدنم هستی(جزئی از من هستی)
تو منو میکشی...
تو منو مثل جاذبه به سمت خودت میکشی
من برای اینکه فکر کنم تو چقدر زیبایی به اندازه کافی رسوا و بدنام هستم
هیچ نقصی در تو دیده نمیشه.
طعم لبات میتونه منو بکشه.
جذابیت تو برای من مثل یه قرصه که نمیتونه از گلوم پایین بره.
آیا من عاشقت شدم؟
آیا من عاشقت شدم؟
یا شاید عاشق این احساساتم؟
دارم تلاش میکنم این حقیقت رو درک کنم،دارم سعی میکنم
یه چیزی تو قلبم هست که داره فریبم میده...(چیز گمراه کننده ایه)
نمیتونه از ذهنم بیرون بره،به یه نفر احتیاج دارم که بهم کمک کنه و منو نجات بده.
شاید توهم زدم،شاید من دیوانه ام!
آیا من عاشقت شدم؟عاشقت شدم؟
یا شاید عاشق این احساساتم؟
تو به من میدی...
همه چیزهایی که فقط تو رویاهام میدیدم.
و این حداقلشه(منظورش اینه علاوه بر اینکه تو رو تو رویا میبینم،باز هم چیز های دیگه ای وجو داره. )
من نمیدونم چه چیزی برام خوبه؟
من برای اینکه فکر کنم تو چقدر زیبایی به اندازه کافی رسوا و بدنام هستم
هیچ نقصی در تو دیده نمیشه.
طعم لبات میتونه منو بکشه.
جذابیت تو برای من مثل یه قرصه که نمیتونه از گلوم پایین بره.
آیا من عاشقت شدم؟
آیا من عاشقت شدم؟
یا شاید عاشق این احساساتم؟
دارم تلاش میکنم این حقیقت رو درک کنم،دارم سعی میکنم
یه چیزی تو قلبم هست که داره فریبم میده...(چیز گمراه کننده ایه)
نمیتونه از ذهنم بیرون بره،به یه نفر احتیاج دارم که بهم کمک کنه و منو نجات بده.
شاید توهم زدم،شاید من دیوانه ام!
آیا من عاشقت شدم؟عاشقت شدم؟
یا شاید عاشق این احساساتم؟
من بسیار سریع دارم غرق میشم،خیلی سریع...
غرق شدن بین فاجعه و بهشت...
من بابت این حس متاسفم.
من همینجا برای تو ایستادم و صبر میکنم.
آیا من عاشقت شدم؟
آیا من عاشقت شدم؟
یا شاید عاشق این احساساتم؟
دارم تلاش میکنم این حقیقت رو درک کنم،دارم سعی میکنم
یه چیزی تو قلبم هست که داره فریبم میده...(چیز گمراه کننده ایه)
نمیتونه از ذهنم بیرون بره،به یه نفر احتیاج دارم که بهم کمک کنه و منو نجات بده.
شاید توهم زدم،شاید من دیوانه ام!
آیا من عاشقت شدم؟عاشقت شدم؟