به وزش باد گوش بده، طلوع خورشید را تماشا کن
در سایه ها بدو
لعنت بر عشقت، لعنت بر دروغهایت
و اگر حالا مرا دوست نداشته باشی
بعدا" هم هرگز مرا دوست نخواهی داشت
من هنوز صدایت را میشنوم که میگویی هرگز زنجیر را قطع نخواهی کرد
و اگر حالا مرا دوست نداشته باشی
بعدا" هم هرگز مرا دوست نخواهی داشت
من هنوز صدایت را میشنوم که میگویی هرگز زنجیر را قطع نخواهی کرد
به وزش باد گوش بده، شب از راه فرا
میرسد
در سایه ها بدو
لعنت بر عشقت، لعنت بر دروغهایت
سکوت را بشکن
لعنت بر تاریکی، لعنت بر روشنایی
و اگر حالا مرا دوست نداشته باشی
بعدا" هم هرگز مرا دوست نخواهی داشت
من هنوز صدایت را میشنوم که میگویی هرگز زنجیر را قطع نخواهی کرد
و اگر حالا مرا دوست نداشته باشی
بعدا" هم هرگز مرا دوست نخواهی داشت
من هنوز صدایت را میشنوم که میگویی هرگز زنجیر را قطع نخواهی کرد
و اگر حالا مرا دوست نداشته باشی
بعدا" هم هرگز مرا دوست نخواهی داشت
من هنوز صدایت را میشنوم که میگویی هرگز زنجیر را قطع نخواهی کرد
زنجیر...ما را به هم متصل نگهمیدارد
(به درون سایه ها بدو)
زنجیر...ما را به هم متصل نگهمیدارد
(به درون سایه ها بدو)
زنجیر...ما را به هم متصل نگهمیدارد
(به درون سایه ها بدو)