پوستت داغ است،
در درونم گربه ای چشمانش را بست و گفت -این عشق است-
سرانگشتم میل به شناختن تو را دارد،
مانند کودکان میل به لمس کردن دارد.
دوست دارم تن تو، تنی که کنجکاوش شدم،
در برابرم مانند آب روان جاری شود.
مانند قوری روی آتش، قطرات باران روی شیشه
مانند نمدار باغچه من،
مانند شراب انجیری که روی میزم میگذارم، بوی پوستت در تخت خوابم باشد.
اکنون زمان آشنا شدن با پوست تو فرا رسیده است،
زمان سخن گفتن با پوستت.
پوستت داغ است،
در درونم گربه ای چشمانش را بست و گفت -این عشق است-
اکنون زمان آشنا شدن با پوست تو فرا رسیده است،
زمان سخن گفتن با پوستت.