یه درد خفیفی تو قلبمه
یه سردرد که ناشی از عشقه
جام مغلوب شدن دستمه
میبرم بالای سرم، خوب نگاه کن
بدنم رو که مثل یه زمین بی حصار بود
دورش سیم خاردار کشیدم
اگه حقیقتی در کار نباشه ، من نیستم
ترجیح میدم در این میان تک و تنها زندگی کنم
اگه تشنه یا گرسنه بمونم
حتی اگه از درد عاشق نبودن دل و دماق نداشته باشم
ترجیح میدم مثل تو عاشق نشوم
و تک و تنها زندگی کنم
اگه از تنهایی دیوانه شوم
حتی اگه بمیرم و مرگ سختی داشته باشم
ترجیح میدم که مثل تو عشق دروغین نداشته باشم
و با غرور از این دنیا برم