دلتنگ توام
مثل کسی که
دلش برای شبی بی ستاره تنگ شده
مثل کسی که دلش برای یک صبح زیبا تنگ شده
با تو نبودن ! وای خدای من
چگونه زخم میخورم
دلتنگ تو هستم
هنگامی که قدم میزنم ، هنگامی که میگریم ، هنگامی که میخندم
هنگامی که خورشید می سوزاند
و هنگامی که دنیای بیرون یخ میزند
همه اش هم به خاطر آن است که
تو از آن من هستی
دلتنگ تو هستم
مانند درختانی که برای پاییز دلتنگ هستند
شبهایی که نمی توانم بخوابم
عشق من نمیتوانی تصور کنی
چقدر دلتنگ تو هستم
دلتنگ تو هستم
در هر قدمی که به تنهایی بر می دارم
هر روزی که
زنده هستم
انگار جان می سپارم
چون دلتنگ تو هستم
دلتنگ تو هستم
هنگامی که طلوع خورشید
اولین رنگها را میپراکند
در خواب و رویای تو
و برای هر دلیلی (که نمیدانم
اما دلم برایت تنگ است
دلتنگ تو هستم
مانند درختانی که برای پاییز دلتنگ هستند
شبهایی که نمی توانم بخوابم
عشق من نمیتوانی تصور کنی
چقدر دلتنگ تو هستم
دلتنگ تو هستم
در هر قدمی که به تنهایی بر می دارم
هر روزی که
زنده هستم
انگار جان می سپارم
چون دلتنگ تو هستم
دلتنگ تو هستم
هنگامی که طلوع خورشید
اولین رنگها را میپراکند
در خواب و رویای تو
و برای هر دلیلی (که نمیدانم
اما دلم برایت تنگ است
دلتنگ تو هستم دلتنگ تو هستم