به جای این همه حسرت و ای کاش
کمی هم فکر احوال خودت باش
نگاهی که توو قاب آینه پیداس
غمی سنگینی داره ابر چشماش
کمی هم فکر احوال خودت باش
مدارا کردی میدونم صبوری آخرش درده
نه تو مثل خودت میشی نه یک روزه که برگرده
سفر کردی و میدونی به پلها اعتباری نیست
درختا میشکنن دیگه از آدم انتظاری نیست
نه اینکه زندگی سادهس یه وقتا خیلی بیرحمه
زبون آدمو انگار خداوندم نمیفهمه
ولی اینه چه باید کرد از اندوهت بزن بیرون
تو عهدی بستی با خورشید قراری داری با بارون
مدارا کردی میدونم صبوری آخرش درده
نه تو مثل خودت میشی نه یک روزه که برگرده
سفر کردی و میدونی به پلها اعتباری نیست
درختا میشکنن دیگه از آدم انتظاری نیست
نه اینکه زندگی سادهس یه وقتا خیلی بیرحمه
زبون آدمو انگار خداوندم نمیفهمه
ولی اینه چه باید کرد از اندوهت بزن بیرون
تو عهدی بستی با خورشید قراری داری با بارون