میدونم جایی خارج از آنجایی
جایی در دور دست
میخوام که برگردی
میخوام که برگردی
همسایه هام فکر میکنند
من دیوانه ام
ولی اونها نمی فهمند
که تو همه چیز منی
همه چیزی منی
درشب وقتی که ستاره ها
اتاق مرا روشن میکنند
به تنهایی مینشینم
با ماه حرف میزنم
سعی میکنم که به تو برسم
در آرزوهام تو در سمت دیگری هستی
با من هم حرف میزنی
یا من دیوانه ام؟
کی به تنهایی میشینه
با ماه حرف میزنه
حس میکنم مشهورم
شهرۀ شهر
اونها میگن
من دیوانه شدم
آره
من دیوانه شدم
ولی اونها نمیدونن
چیزی رو که من میدونم
چون وقتی که
خورشید غروب میکنه
کسی جواب میده
آره
آنها جواب میدن
آه،آه
آه،آه
اصلا صدای منو میشنوی؟
چون هرشب
با ماه حرف میزنم
هنوز سعی میکنم که به تو برسم
میدونم که تو جایی خارج آنجایی
جایی در دوردست