خورشید در امتداد خیابون در حال غروبه
در حالیکه ما دعوا میکنیم، عشقبازی میکنیم، با عصبانیت باهم حرف میزنیم
هممون داریم بسختی بطرف خونه راه میریم
هر روز با همدیگه ملاقات میکنیم، و بازم همین کارها رو میکنیم
من میتونم برات یه ترانه بخونم، ببرمت به خونه
ولی انگار نمیتونم خونه خودم رو پیدا کنم
من میتونم برات یه ترانه بخونم، ببرمت به خونه
ولی انگار نمیتونم راهِ خونه رو پیدا کنم
ما میتونیم تموم شب رو با هم برقصیم و تموم روز رو بخوابیم
همدیگه رو ببوسیم و بهمدیگه عشق بورزیم و فقط بذاریم بریم
به تموم قوانین افتخار کنیم و ازشون سرپیچی کنیم
انقدر آهسته حرکت کنیم که هیچ تغییری رو نبینیم
میتونم برات یه ترانه بخونم، ببرمت به خونه
ولی انگار نمیتونم خونه خودم رو پیدا کنم
میتونم برات یه ترانه بخونم، ببرمت به خونه
ولی انگار نمیتونم راه خونه رو پیدا کنم
میتونم برات یه ترانه بخونم، ببرمت به خونه
ولی انگار نمیتونم خونه خودم رو پیدا کنم
میتونم برات یه ترانه بخونم، ببرمت به خونه
ولی انگار نمیتونم راه خونه رو پیدا کنم
ولی انگار نمیتونم راه خونه رو پیدا کنم
ولی انگار نمیتونم راه خونه رو پیدا کنم
ولی انگار نمیتونم راه خونه رو پیدا کنم
ولی انگار نمیتونم راه خونه رو پیدا کنم
ولی انگار نمیتونم راه خونه رو پیدا کنم