عشق او همچون نسیم لطیفی بر من می بارد
به صدای نفس کشیدنش گوش می کنم، به صدای امواج دریا می ماند
فقط به آن زن می اندیشیدم، در خشم و اشتیاق می سوختم
به درون تاریکی می غلتیدم، زمین در آتش می سوخت
آن زن می تواند آن را پس بگیرد، او روزی باید پس بگیرد
پس او را می پایم، به او دروغ می گویم، وعده هایی می دهم که نمی توانم به آن ها وفا کنم
آنگاه صدای خنده اش را می شنوم که از اعماق بر می خیزد
و او را وادار می کنم تا عشقش را به من ثابت کند، هر چه را می توانم می گیرم
و او را تا بی نهایت می رانم تا ببینم آیا می شکند
آن زن می تواند آن را پس بگیرد، او روزی باید پس بگیرد
اکنون هشدار هایی را دیده ام که از هر سو فریاد می کشد
بی اعتنایی آسان است و خدا می داند که سعی کرده ام
تمام این وسوسه ها ایمانم را به دروغ بدل کرد
تا وقتی که دیگر نمی توانستم خطر را ببینم یا صدای موج خیزان را بشنوم
آن زن می تواند آن را پس بگیرد، او روزی باید پس بگیرد
آن زن می تواند آن را پس بگیرد، او روزی باید پس بگیرد
آن زن می تواند آن را پس بگیرد، او روزی باید پس بگیرد