حتی نمی توانی تصور کنی زمان هایی را که در رویاهایم
دست در دست هم با هم قدم زدیم...
حتی نمی توانی تصور کنی که چند بار بوده ای
کاملاً مال من ، حتی نمی توانی تصور کنی ....
حتی نمی توانی رویاهای دیوانه وار مرا تصور کنی
گاهی حتی در همراهی من بی وفا شدی
حتی نمی توانی چیزهایی را که فراموش می کنی تصور کنی
احساس کنی که مال من هستی ، حتی نمی توانی تصور کنی
حتی نمی توانی تصور کنی که دستان من می توانند
تن تو را بدون گناه ترسیم کند ،
که من بر لبان خود دارم ، طعم لبان تو
اگرچه تو را نبوسیده ام...
حتی نمی توانی تصور کنی ، هنگامه ای را که با هم صحبت می کنیم ،
و بهترین دوستت عاشق توست
حتی نمی توانی تصور کنی هنگامه ای را که به یکدیگر می نگریم
// هر لحظه ، تو را می دزدم و می رویم....تو را میگیرم و میبرمت
حتی نمی توانی تصور کنی ، درون رویاهایم را // بیش از آن چه تصور کنی در رویاهایم هستی
چگونه لزریدنت را هنگامه ی بوسیدنت
حتی نمی توانی تصور کنی که چقدر شادمان هستی// بیش از آنچه تصورکنی شادمان هستی
رویاهایم را ، حتی نمی توانی تصور کنی
هنگامی که از نوازشم ناامید می شوی...
حتی نمی توانی تصور کنی که چگونه رهایی
در افکار من ، حتی نمی توانی تصور کنی...// بیش از آنچه تصور کنی در افکارم هستی