بمان اینجا ، در کنارم
اینجا، اینجا
خواهی دید ، خواهی دید ، خواهی دید
که چیستی برایم
که تو ، عزیزترینی برایم
چونان سپیده دمی
که در انتظار نشسته امش
تو را می نگرم و این گوشه ای از بهشت است
اگر تو اینجایی ، در کنار و آغوشم
شب دگر رخت بربسته است
رو به زوال است
کجایی تو؟ کجا ، ای عشق؟
اگر رقص کنانی در بهشت
سوی بهشتین جای تو می گریزم
زیرا تو ، عزیزترینی برایم
زیرا چونان نغمه ای تو
که خواهم رقصید با آن
تو را می نگرم و بهشت است
بالای سرمان ، اگر تو اینجایی
تاریکی شب از اینجا می رود
هر بار بیشتر و بیشتر می رود
می دانم که آری ، به حقیقت که این بهشت است
بالای سرمان ، اگر تو اینجایی
یک بهشت ، جایی که تو را بیشتر دوست داشته باشم
تا ابد
یک بهشت ، برای بیشتر دوست داشتن تو
تا ابد
تو گیتی را به جنبش در می آوری
تو باد را به این سوی و آن سو می بری
و گندم را نیز