قصد سکون ندارم
اما دست خودم نیست
آنگاه که بازتاب را احساس میکنم
و میچشم طعم یک خاطره را
از بازه ای از زندگی
وقتی که به نظر میرسید سال ها باز خواهند ایستاد
چشمانم را میبندم
و در خود غرق میشوم
،نیازمند یک تعمیر به اسم برائت
این هدیه ی خاطرات نفیس را دوباره مرور میکنم
چه زمان آغاز شد؟
(این) تحول غیر قابل پیش بینی بود
زخم های تازه بازتاب میدهند اهمیت بی گناهی ما را
اوجی که هرگز نمیتوان خرید و فروش شود
{Chrous}
اعمالی نمادین - بسیار آشکار
اما همزمان نامرئی بودند
درک کن آنچه را که میبینی و احساس میکنی
چیزهایی (هستند) که حالا مهم به نظر نمی رسند
(اما شاید فردا (مهم باشند
به خاطر داری زمانی را که همه چیز جاودان به نظر می رسید؟
قهرمانان بسیار حقیقی بودند
جادوی آنان منجمد (شده) در زمان
تنها راه برای آموختن آن است
که آگاه باشی و محکم بایستی
چشمانم را میبندم
و در خود غرق میشوم
،نیازمند یک تعمیر به اسم برائت
این هدیه ی خاطرات نفیس را دوباره مرور میکنم
چه زمان آغاز شد؟
(این) تحول غیر قابل پیش بینی بود
زخم های تازه بازتاب میدهند اهمیت بی گناهی ما را
اوجی که هرگز نمیتوان خرید و فروش شود