این درد من
نه در بارانیست که می بارد
نه در پاییز دروغگوست
و نه در کوچه های خالیست
هر طرفم شکسته
زمان در گیسوانت گم می شود
چشمانم به کوچه هاست
علتش سرکشیست، ای عشق من
از درون می سوزم، از درون خونریزی می کنم(خون گریه می کنم)
سرکشی! و الباقی یک مشت دروغ
تو منو به این درد انداختی
از وقتی رفتی افکارم مبهم مانده
این درد من
نه در بارانیست که می بارد
نه در پاییز دروغگوست
و نه در کوچه های خالیست
هر طرفم شکسته
زمان در گیسوانت گم می شود
چشمانم به کوچه هاست
علتش سرکشیست، ای عشق من
درونم می سوزد و خون می گرید
سرکشی! و الباقی یک مشت دروغ
تو منو به این درد انداختی
از وقتی رفتی ذهنم مه آلود و مبهم مانده
درونم می سوزد، درونم خونریزی می کند
سرکشی! و الباقی یک مشت دروغ
تو منو به این درد انداختی
از وقتی رفتی افکارم مبهم مانده