این دردم
نه در بارانیست که می بارد
نه در پاییزیست که دروغین است
نه در کوچه پس کوچه های تهیست
هر سمتم قطع شده است
زمان در گیسوانت محو می شود
چشم هایم به جاده ها مانده
علتش عصیان است ای عشق من
درونم می گرید ، درونم خون می شود
عصیان
یک مشت دروغ باقی مانده است
تو مرا در این درد انداختی ،رفتی و همیشه گیج و مستم