من عرق می ریزم،
و نفس می کشم
و خیره می شوم و فکر می کنم
و عمیق تر فرو میروم.
اين تقريباً انگار دارم شنا مي كنم.
خورشيد دوباره بر شكارچي و ماهيگير داغ مي سوزاند،
و سعي مي كنم يك زماني را بياد بياورم اما اين من را گيج مي كند.
به نظر مي رسد كه من قبلاً اينجا بوده ام.
خيلي آشنا به نظر مي آيد.
به نظر مي رسد كه من در يك رويا به داخل رويايي ديگر مي لغزم.
اين هست راهي كه تو زمزمه مي كني.
خورشيد دوباره درحال سرد شدن است.
من متفكر و ماهيگير هستم.
و من سعي مي كنم يك زماني را بياد بياورم اما اين من را گيج مي كند.
و من عرق مي ريزم،
و نفس مي كشم،
و خيره مي شوم و فكر مي كنم
و عميق تر فرو مي روم.
و اين تقريباً انگار دارم شنا مي كنم.
به نظر مي رسد كه من قبلاً اينجا بوده ام.
خيلي آشنا به نظر مي آيد.
به نظر مي رسد كه من در يك رويا به داخل رويايي ديگر مي لغزم.
اين هست راهي كه تو زمزمه مي كني
من را به زير مي كشد
و من را به خانه مي برد.