[مقدمه: اسوی لی]
-
-
-
-
[رشتۀ ۱: اسوی لی]
نیازی به گفتن نیست؛ من مراقبش هستم
با این همه اون کلاً آدم بدخلقی بود
میگی حالا دیگه [همهچی] تموم شده؛ عزیزم، من (دیگه) داغونم!
جلوی من دادوبیداد میکنی؛ عزیزم، تو (هم) داغونی!
نیازی به گفتن نیست؛ من مراقبش هستم
با این همه اون کلاً آدم بدخلقی بود
میگی حالا دیگه [همهچی] تموم شده؛ عزیزم، من (دیگه) داغونم!
جلوی من دادوبیداد میکنی؛ عزیزم، تو (هم) داغونی!
(به چیزای) بد فکر میکنی، اعتماد به نفستو از دست میدی
داد میزنی تو صورتم، عزیزم، نرو سفر
یکی امتحانشو بد خراب میکنه، نمیدونه چه حسّی داره
یکی یواشکی بهت نگاه میکنه، (انگار) درحال یه قمار خطرناکه
بعضیچیزها رو نمیتونی رد کنی
میخواد منو بازی بده؛ من هم نمیخوام ببازم
[گَردان: اسوی لی]
آخرش [تنها] به خاک میفتی، مگه اینکه منو [سفت] بچسبی! (با من باشی)
تو گل آفتابگردونی که به نظر میاد خیلی عاشقی (ولی درواقع طبیعتته که روتو به همه جهات بگردونی)
یا آخرش [تنها] به خاک میفتی، مگه اینکه منو [سفت] بچسبی! (با من باشی)
تو آفتابگردون هستی، تو آفتابگردون هستی
[رشتۀ ۲: پست مالون]
هربار روت حساب میکنم (بهت اعتماد میکنم)، کارمو آسون نمیکنی
ای کاش میشد که بازم پیشت باشم، آخه یه دلیل برای رفتنم پیدا کن
هربار (از خشم) دارم ترکت میکنم، صداتو میشنوم که میگه: «برگرد»
(ای کاش میشد که) برای حفظ اعتمادم (بهت) بجنگم و تو هم جا نزنی (ناامیدم نکنی)
حتی اگه همین الان باید همهچیزو به خطر میانداختیم
میدونم از کسی که نمیشناسیش، ترسیدی
(ولی) نمیخوای که تنها (هم) باشی
میدونم منم مدام میرم و میام (حتی با منم باشی، بازم مجبوری یه وقتایی تنها شی)
ولی [لااقل فقط] این دیگه دست من نیست
[گَردان: پست مالون]
و آخرش [تنها] به خاک میفتی، مگه اینکه منو [سفت] بچسبی! (با من باشی)
تو گل آفتابگردونی که به نظر میاد خیلی عاشقی (ولی درواقع طبیعتته که روتو به همه جهات بگردونی)
یا آخرش [تنها] به خاک میفتی، مگه اینکه منو [سفت] بچسبی! (با من باشی)
تو آفتابگردون هستی، تو آفتابگردون هستی